سامسام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

سام

بالاخره این مامانی و بابایی اومدن

مامانی و بابایی که 3 ماه پیش رفته بودن پیش عمه برگشتن من هم برای دیدنشون شال و کلاه کردم وقتی مامانی و بابایی اومدن من رفتم پشت گلها قایم شدم   مامانی و بابایی کلی سوغات برام آورده بودن تازه عمه جونی و تارا جون هم برام هدیه فرستاده بودن خونه بابایی که بودم هر روز ظهر با دختر عمو ها مراسم آب بازی داشتیم من اولین باری بود که آب بازی می کردم اولاش یه کم تعجب کردم ولی بعد حسابی راه افتادم دفعه آخر که رفتم اب تنی از مامان بابا خواستم یه کم دیگه بازی کنم ولی اونا گفتن دیره و باید برگردیم راستی اونجا که بودم برای اولین بار با عمو امیر و بابام رفتم سلمونی     من که از...
17 مرداد 1390

شیطنت

جدیداً مامان بابا بهم میگن شیطون شدی آخه به قیافه من میاد شیطونی من فقط دوست ندارم بخوابم دوست ندارم یه جایی ساکن باشم دوست دارم مامان بابا منو بچرخونن آخه ارتفاع سنجم خوب کار میکنه من دوست دارم بشینم ولی خب خیلی خوب بلد نیستم بشینم و چپه میشم ولی هرگز دست ازتلاش برنمی دارم و هیچ کسی نمی تونه ازم انتظار داشته باشه که دراز بکشم ...
24 تير 1390

آرامش بعد از طوفان

بعد از اینکه برنامه روزانه رو یه مروری کردم دیدم مامان و بابام خیلی خوش به حالشون شده و شاید فکر کنن بزرگ کردن بچه به همین راحتی هاست و خدایی نکرده تصمیم بگیرن برای من هوو بیارن دست به کار شدم و در یک فرصت طلایی(وقتی مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله و خانواده دایی جونم رفتن مسافرت و مامان و بابام تنها بودن )شروع کردم به زهره چشم گرفتن فقط 3 شبانه روز.  ظهر دیگه به راحتی نمی خوابیدم باید اینقدر منو می گردوندن که هر دو تاشون از کت و کول میافتادن تازه فقط گردوندن نبود همیشه چاشنی جیغ هم همراه بود و شب هم به همین منوال با این تفاوت که برای خواب شب کار به گردوندن  توی کوچه و نهایتاً بیرون رفتن با ماشین و 2 ساعت چرخیدن تو شهر تا من بخوابم...
24 تير 1390

برنامه روزانه

به نظر من هر کسی باید تو زندگی برنامه داشته باشه منم یه برنامه دارم که اگه البته اگه اتفاق خاصی نیفته و حالم میزون باشه انجامش میدم وگرنه میزنم زیر هر جور برنامه ای که برام ریخته باشن من معمولاً روزهای غیر تعطیل حدود ساعت 8 و روزهای تعطیل حدود 30/9 با   از خواب بیدار میشم بعد از بیداری بلافاصله شیر می خواهم  پس مامانم باید در کمتر از یه دقیقه شیر بهم برسونه وگرنه تمام ساختمون از جمله مامان بزرگم رو خبر دار می کنم و اگه مامان بزرگم خبر دار بشه پوسته مامانم کندس. بعد شیر خوردن 20 قطره مولتی ویتامین ( من این قسمت رو خیلی دوست دارم) بعد باید جام عوض بشه تقریباً 6 بار تا ظهر باید جام عوض بشه بعدمیرم خونه مام...
21 تير 1390

آخ جون تعطیلی

روزهایی که تعطیله که بهش میگن جمعه ؟؟؟ من تو خونه برو بیایی دارم..... بابام کلاً در اختیار منه یا بلعکس ما با هم کلی بازی می کنیم بعضی وقتا بابام پرتم می کنه آسمون بعضی وقتا هم سرو تهم می کنه من بغله بابام می خوابم بعضی وقتا هم با هم می ریم بیرون برای مامان خرید می کنیم کلا خیلی حال می ده   ...
17 تير 1390

حموم

من حموم خیلی دوست دارم  بعضی وقتا فکر می کنم شاید تو زندگی قبلیم ماهی بودم   وقتی هم که از حموم میام بیرون همه میگن :(گل دراومد از حموم .......   ...
10 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سام می باشد